بصیرت آفرینی در سخن و سیره امام سجاد علیه السلام

20 Apr 2018
کد خبر : 6700383
تعداد بازدید : 4199

ولادت سید عابدان، پیشوای زاهدان، زیور صالحان، مهتر پرهیزگاران، امام مؤمنان، حضرت امام سجاد فرخنده باد

بصیرت آفرینی در سخن و سیره امام سجاد علیه السلام

 

دست تقدیر الهی در شعبان سال 83 ق، شکوه آفـرینشی را رقـم زد و جلوه ای زیبا از صفات ربانی را در جمال شخصیتی بزرگ به تصویر کشید.

بصیرت آفرینی در سخن و سیره امام سجاد علیه السّلام

دست تقدیر الهی در شعبان سال 83 ق، شکوه آفـرینشی را رقـم زد و جلوه ای زیبا از صفات ربانی را در جمال شخصیتی بزرگ به تصویر کشید. فرزندی پاک از سلاله فاطمی و تبار علوی در مدینه نـبوی صلّی اللّه علیه و اله دیده به جهان گشود و چشم شیعیان را روشن نمود. پدر بزرگوارش نام زیبای«علی»را بـرای او برگزید تا یاد و نـام پدر خـویش را در خاطره ها زنده بدارد و امام باقر علیه السّلام در وصف ایشان چنین فرمود: پدرم، هیچ یک از نعمتهای الهی را یاد نمی کرد؛ مگر آنکه سر به سجده می نهاد، هیچ حادثه ناگواری از او رد نمی شد؛ جز آنکه سجده می کرد و هرگاه موفق به اصلاح و آشتی بین دو نفر می شد؛ سجده شکر به جـای می آورد. نشانه های سجده در تمام اندامش آشکار بود، ازاینرو، ایشان را«سجّاد» نامیدند. [1]

امام زین العابدین علیه السّلام مصیبت ها و فتنه های زیادی را به چشم خود دید و با فتنه گران زیادی روبه رو شد. در دوران کودکی، فتنه«ابن ملجم»و سر شکافته جدّش امیر مـؤمنان عـلی علیه السّلام در محراب مسجد کوفه، داغ بزرگی بر دل او نهاد و پس از آن به مدت ده سال، شاهد حوادث دوران امامت عمویش امام حسن علیه السّلام بود. آنچه از خاطرات دوران نوجوانی خود به یاد دارد، فتنه و مصیبت هایی است که با تیرهای جفا و نامردی، بدن مـبارک عمویش را بـه تابوت دوخت. امام در شرایطی سکان دار کشتی طوفان زده یاران ولایت گردید که سنگین ترین غمها و جراحتهای روحی و عاطفی بر قلبش وارد شده بود. شهادت مظلومانه یک کاروان خویشاوند و هم پیمان، برجای ماندن فرزندان یتیم و مادران داغدیده در میان شمشیرهای تشنه بـه خـون، همه و همه حکایت تلخی است از خون دلهایی که به ایشان رسید.

امام سجاد علیه السّلام حدود 43 سال رهبری و امامت مسلمین را به عهده داشت. در طول این سال های پرفتنه، با نگرانی فراوان از فقر بصیرت افراد، سعی وافر داشت که ابرهای تـیره جهل را از آسـمان انـدیشه ها کنار بزند تا خورشید حقیقت بـر مـردم بـتابد. امام، آن گونه فضای تیره تبلیغات مسموم امویان را شکافت که سزاوار بود کورترین چشمها و بسته ترین گوشها حقیقت را بیابند. در اینجا گوشه ای از نقش بصیرت آفرین امام زین العابدین علیه السّلام از کربلا تـا شـهادت را در چـندمحور مورد بررسی قرار می دهیم؛ اما قبل از ورود به بحث، نیم نگاهی به فـساد سـیاسی دوران امام سجاد علیه السّلام ضروری به نظر می رسد.

دورنمایی از فساد سیاسی دوران امام سجاد علیه السّلام

الف. تحریف شدن اندیشه اصیل اسلامی و حاکم شدن اندیشه جاهلی؛

ب. گسترش و به ثـمر نـشستن بسیاری از تـبلیغات اموی بر ضدّ اهل بیت علیهم السّلام؛

ج. شهادت نیروهای مهم شیعه و متلاشی شـدن نسبی تشکیلات تشیّع بر اثر ارعاب، فشار اقتصادی و سیاسی و...؛

د. دوران فتوحات گسترده و سرگرم شدن حکام به غنایم و خوشی های دنیوی؛

هـ. حضور پشتوانه های فکری فتنه و شخصیتهای بـه ظـاهر دیـنی در عرصه اجتماع؛

و. جهالت سیاسی و مذهبی مردم و شیوع بی دینی و مفاسد اخلاقی؛ کاهش یاران و مجاهدان واقعی؛[2]

ح. سخت گیری های بـسیار شـدید بر شیعیان؛

ط. آغاز رسمی جعل روایات با اجیر کردن راویان دروغ گو توسط دستگاه حکومتی؛

ی. قرار گرفتن احکام اسلامی، همچون بازیچه در دست افرادی چون «حجاج» و «عبد الملک بن مروان»و...

دوران امـامت امـام سـجاد علیه السّلام، مصادف با یکی از سیاه ترین ادوار حکومت در تاریخ اسلام بود. بیش ترین دوران امامت حضرت با دوران خلافت بیست و یک ساله «عبد الملک بن مـروان»همراه بـود. او پیش از رسیدن به قدرت، یکی از فقهای مدینه به شمار می رفت و به زهد، عباردت و دینداری شهرت داشت و اوقات خـود را در مـسجد بـه عبادت سپری می کرد، به طوری که به او«حمام المسجد»؛ کبوتر مسجد می گفتند. [3]

پس از مرگ پدرش مروان، هنگامی که خلافت به او رسید، سرگرم خواندن قرآن بـود؛ اما بـا شنیدن این خبر، قرآن را بست و گفت: «اینک بین من و تو جدایی افتاد و دیگر با تو کـاری نـدارم. » او نخستین کـسی بود که مردم را از سخن گفتن در حضور خلیفه منع و از امر به معروف جلوگیری کرد. [4]

«مسعودی»، مورّخ مشهور می نویسد: عبدالملک فـردی خـونریز بود. عمّال او مـانند «حجاج» حاکم عراق، «مهلّب»حاکم خراسان و «هشام بن اسماعیل»حاکم مدینه نیز همچون خود وی سفّاک و بی رحم بودند. [5]

بدتر از همه آنان«حجّاج»بود که جنایات او در تاریخ اسـلام مـشهور است. حجاج در مدینه گردن گروهی از صحابه مانند: «جابر بن عبد اللّه انصاری»، «انس بن مالک» و «سهل بن ساعدی»را زد و جمعی دیگر را نیز به قصد خـوار کـردن و با دستاویز اینکه در کشتن عثمان نقش داشته اند، داغ نـهاد.[6]

پس از آنکه حجاج مکه و مدینه را مطیع خود ساخت، عبد الملک حکومت عراق را به وی سپرد. حجاج سـر و صـورت خود را پوشاند و به طور نـاشناس وارد مـسجد کوفه شد، صف مـردم را شـکافت و بـر فراز منبر نشست و مدتی لب فرو بست و سکوت کـرد. همین که سکوت هـمه جا را فراگرفت، روی خود را گشود و گفت: مردم کوفه! سرهایی را می بینم که چون میوه رسیده، موقع چیدن آنها فرارسیده است و بـاید از تـن جدا گردند و این کار به دست مـن انجام می گیرد و خون هایی را می بینم کـه مـیان عمامه ها و ریشها می درخشد.. . [7]

«مسعودی»می نویسد: حجاج بیست سال فرمانروایی کـرد و تـعداد کسانی که در این مدت با شمشیر یا زیر شکنجه دژخیمان وی جان سپردند، صد و بیست هزار نـفر بـود! و تازه اینها غیر از کسانی بودند کـه ضمن جـنگ بـا حجاج به دسـت نیروهای او کـشته شدند. هنگام مرگ حجاج، در زندان مـشهور وی پنـجاه هزار مرد و سی هزار زن زندانی بودند که شانزده هزار نفر آنها عریان و بی لباس بودند! حجاج زنان و مـردان را یـک جا زندانی می کرد و زندانهای وی بدون سقف بـود، ازاین رو زندانیان از گـرمای تابستان و سـرما و بـاران زمـستان درامان نبودند.[8]

ترسیم الگوی بصیرت آفرینی در سـخن و سیره امام سجاد علیه السّلام

این الگو که با بررسی سیره و سخن امام علیه السّلام به دسـت مـی آید، بر پایه رسالت بیدارکننده، افشاگری و سـرزنشس عالمانه، مواعظ و بیانات حکیمانه، برخورد کریمانه، حمایت مخفیانه، نیایش های عارفانه، تربیت مجاهدانه و برخورد قاطعانه شکل گرفت.

-رسالت بیدارکننده

الف. معرفی اهل بیت علیهم السّلام

وقتی اسیران اهل بیت علیهم السّلام بـه شـام وارد شـدند، مردی جلوی امام علیه السّلام ایستاد و گفت: سپاس خدایی کـه شـما را کـشت و نـابود سـاخت و مـردمان را از شرّتان آسوده کرد و امیر المؤمنین را بر شما پیروز گردانید. مام علی بن الحسین علیهما السّلام خاموش ماند تا آن مرد شامی آنچه در دل داشت، بر زبان آورد. آن گاه امام عـلیه السّلام از او پرسید: قرآن خوانده ای؟

-آری.

-این آیه را خوانده ای:

«قل لا أسئلکم علیه أجرا إلاّ المودّة فی القربی»(شورا،32)

-آری.

-و این آیه را:

«و ات ذا القربی حقّه»(اسراء، 62)

-آری.

-و نیز این آیه را:

«إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیرا»(احزاب،33)

-آری.

-ای پیرمرد!این آیه ها در حقّ ما نازل شده است. ماییم ذوی القربی، ماییم اهل بیت پاکیزه از هـرگونه آلایش. پیرمرد دانـست آنچه درباره اسیران شنیده است، درست نیست، و آنان خارجی نیستند؛ بلکه فرزندان پیغمبرند و از آنچه گفته بود، پشیمان شد و گفت: خدایا!من از بغضی که از اینان در دل داشتم، به درگاهت توبه می کنم. من از دشمنان محمد و آل محمد بیزارم.[9]

از درخشان ترین صفحات زندگی پیامبر عاشورا، که در لباس اسـارت، انقلابی شـگفت آفرید و نام و یاد اهل بیت علیهم السّلام را زنده کرد، سخنان زیبای حضرت در مسجد اموی شام بود. آنگاه که یزید با اصرار مردم به امام علیه السّلام اجازه داد، امام عـلیه السـّلام بر عرشه منبر قرار گرفتند و پس از حـمد و ثـنای پروردگار، چنین فرمودند: «أیّها النّاس!اعطینا ستّا و فضّلنا بسبع اعطینا العلم و الحلم و السّماحة و الفصاحة و الشّجاعة و المحبّة فی قلوب المؤمنین و فضّلنا بأنّ النّبیّ المختار محمّدا و منّا الصّدّیق و منّا الطّیّار و منّا أسـد اللّه و أسـد رسوله و منّا سبطا هذه الأمـّة مـن عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی أنباته بحسبی و نسبی أیّها النّاس أنّا بن مکّة و منی أنا بن زمزم و الصّفا.. . ؛ مردم!خداوند به ما خاندان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله شش امتیاز ارزانی داشته و با هفت فضیلت بر دیگران بـرتری بـخشیده است: خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگواری، فصاحت، شجاعت و محبت مکنون در دلهای مؤمنان بخشیده است. و هفت فضیلت ما این است که: پیامبر برگزیده خدا از ماست، صدّیق(علی بن ابی طالب علیهما السّلام)از ما است، جعفر طیّار از ما است. شیر خدا و شیر رسـول او(حـمزه سید الشـهدا)از ما است، دو سبط این امت(حسن و حسین علیهما السّلام) از ما است. ای مردم!هرکس مرا می شناسد که می شناسد و اگر کسی مرا نمی شناسد، خود را بـه او می شناسانم. من پسر مکه و منایم. من پسر زمزم و صفایم.. . ».[10]

در ادامه حضرت به معرفی پیامبر خدا صـلّی اللّه عـلیه و اله اشاره فرمودند: «أنا ابن من حمل الرّکن بأطراف الرّدا أنا بن خیر من ائتزر و ارتدی أنا بن خیر من انتعل و احـتفی أنـا بن خیر من طاف و سعی أنا بن خیر من حجّ و لبّی أنا ابن مـن حـمل عـلی البراق فی الهوا أنا ابن من اسری به من المسجد الحرام إلی المسجد الأقصی أنـا ابن من بلغ به جبرئیل إلی سدرة المنتهی أنا ابن من دنا فتدلّی فکان قاب قوسین أو أدنی انا ابـن من صلّی بملائکة السـّما أنا ابـن من أوحی إلیه الجلیل ما أوحی أنا ابن محمّد المصطفی؛ من فرزند آن بزرگواری هستم که حجر الاسود را با گوشه عبا برداشت. من فرزند بهترین کسی هستم که احرام بست و طواف و سعی به جا آورد. منم فرزند بـهترین انسانها، منم فرزند کسی که در شب معراج از مسجد الحرام به مسجد الاقصی برده شد. منم فرزند کسی که در سیر آسمانی به سدرة المنتهی رسید. منم پسر کسی که در سیر ملکوتی آنقدر به حق نزدیک شد که رخت به مقام قاب قـوسین أو أدنی کشید. منم فـرزند کسی که با فرشتگان نماز گزارد. منم فرزند کسی که خداوند بزرگ به او وحی کرد.

منم فرزند محمد مصطفی»[11]

در ادامه حضرت به قطره ای از بحر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السّلام اشاره کرده، فرمودند: «أنا ابن علیّ المرتضی أنا ابـن مـن ضرب خراطیم الخلق حتّی قالوا لا إله إلاّ اللّه أنا ابن من ضرب بین یدی رسول اللّه بسیفین و طعن برمحین و هاجر الهجرتین و بایع البیعتین و قاتل ببدر و حنین و لم یکفر باللّه طرفة عین أنا ابن صالح المؤمنین و وارث النّبیّین و قـامع المـلحدین و یعسوب المسلمین و نور المجاهدین و زین العابدین و تاج البکّائین و أصبر الصّابرین و أفضل القائمین من آل یاسین رسول ربّ العالمین أنا ابن المؤیّد بجبرئیل المنصور بمیکائیل أنا ابن المحامی عن حرم المسلمین و قاتل المارقین و النّاکثین و القاسطین و المـجاهد أعـداه النـّاصبین و أفخر من مشی من قـریش أجـمعین و أوّل مـن أجاب و استجاب للّه و لرسوله من المؤمنین و أوّل السّابقین و قاصم المعتدین و مبید المشرکین و.. . ؛ منم فرزند علی. مرتضی. من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تـا بـه کلمه تـوحید اقرار کردند. من پسر آن کسی هستم که برابر پیـامبر بـا دو شمشیر و با دو نیزه می رزمید و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد و در بدر و حنین با کافران جنگید و به اندازه چشم برهم زدنی به خـدا کـفر نورزید. من فـرزند صالح مؤمنان وارث انبیا، ازبین برنده مشرکان، امیر مسلمانان، فروغ جهادگران، زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم. من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نـمازگزاران از اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله هستم. من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد. من فرزند آنم که از حـرم مسلمانان حـمایت فـرمود و با مارقین، ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد. من فرزند بهترین قریشم. من پسر اولیـن کـسی هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را پذیرفت. من پسر اوّل سبقت گیرنده در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و ازمیان برنده مشرکانم...»[12]

امام زیـن العـابدین عـلیه السّلام در شناساندن شجره نامه امامت و رسالت آنقدر داد سخن داد که صدای گریه و ناله مردم بلند شـد. یزید تـرسید و بـه مؤذن دستور داد تا اذان بگوید. وقتی مؤذن به «أشهد انّ محمّدا رسول اللّه» رسید، امام علیه السّلام از بالای منبر رو به یـزید کـرد و فـرمود: آیا محمد صلّی اللّه علیه و اله جدّ من است یا جدّ تو؟اگر بگویی جدّ تو است، دروغ گـفته ای و حـق را انکار کرده ای و اگر بگویی جدّ من است، پس چرا فرزندان او را کشتی؟[13]

شامیان حاضر در مسجد که تحت تأثیر تـبلیغات امـویان، در غـفلت به سر می بردند و خاندان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را نمی شناخند، با این بیان امام علیه السّلام متوجه واقعیت شدند.

ب. اشک های ریزان

صدای گـریه های امـام سجاد علیه السّلام دل ها را می لرزاند و سنگدل ترین افراد را منقلب می کرد. امام علیه السّلام با نـماد اشـک، افشاگر جـنایات امویان بود. جنایاتی که هرگز از دامان آن دودمان که داعیه مسلمانی داشتند، پاک شدنی نبود. خیلی ها که فقط شنیده بودند اتفاقی افتاده اسـت؛ اما تـصور نمی کردند اوج جنایت تا کجا رسیده، وقتی صدای لرزان و اشک ریزان امام علیه السّلام را در کوچک ترین مـناسبت - مثل بـریدن سـر گوسفندی یا دیدن طفل شیرخواره تشنه کامی- می دیدند، اگر شیعه بودند، سر تا پا گرد شمع وجود امام خویش می سوختند و اگر شیعه نبودند و مسلمان بـودند، باز احـساس مسئولیت مـی کردند؛ چراکه هنوز حدیث: «انّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و انّهما لن یفترقا حـتّی یردا عـلیّ الحوض»[14] را روایت می کردند و امانت داری در قبال عترت نبوی صلّی اللّه علیه و اله را وظیفه خود می دانستند. و اگر غیر مسلمان بـودند نـیز به عنوان یک انسان داوری می کردند و از دشمنان حضرت ابراز تنفر می نمودند.

امام سجاد علیه السّلام برای زنـده نـگه داشتن خاطره شهیدان کربلا، در مناسبت های گوناگون بر عزیزانش گـریه می کرد. تا چـشم مـبارکش به آب می افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می شد. وقتی علت این کـار را مـی پرسیدند، می فرمود: چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند؛ ولی به روی پدرم بستند و او را تـشنه بـه شهادت رساندند. وقتی علت این همه اشـک و نـاله را از او می پرسیدند، در جـواب مـی فرمود: مرا ملامت نـکنید. یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم علیهم السّلام، پیامبر و پیـامبرزاده بـود. او دوازده پسر داشت، خداوند متعال یکی از آنان را مدتی از نظرش غایب کرد، در اندوه این فراق مـوقتی، موهای سـر یعقوب سفید، کمرش خمیده و نور چشمانش از شدت گریه از دسـت رفت، در حالی که پسرش در ایـن دنـیا و زنده بود، اما من با چشمان خـودم پدر و بـرادر و 71 تن از خانواده ام را دیدم که مظلومانه کشته شده و بر زمین افتادند. پس چگونه اندوه من تمام و گـریه ام کم شود؟[15]

افشاگری و سـرزنش عالمانه

بنی امیه چهره واقعی خود را زیـر پرده ریـا و نـیرنگ مخفی کرده بـود. شهادت امـام حسین علیه السّلام تـا حـدّی از چهره آنها پرده برداشت و اسراری را هویدا ساخت؛ ولی اسارت امام سجاد علیه السّلام و افشاگری حضرت، انسانیت امویان را زیـر سـؤال برد و کاملا چهره منافق صفت آنها را آشـکار نمود. اینک نـمونه هایی از این افـشاگری و سـرزنشها را مـرور می کنیم:

الف. سرزنش پیمان شکنان کوفه

امام علی بن الحـسین علیهم السّلام در سرزنش مردم کوفه چنین فرمود: «أیّها النّاس ناشدتکم باللّه هل تعلمون أنّکم کتبتم إلی أبی و خدعتموه و أعـطیتموه مـن أنفسکم العهد و المیثاق و البیعة و قاتلتموه و خذلتموه فـتبّا لمـا قـدّمتم لأنـفسکم و سـوأة لرأیکم بأیّة عین تـنظرون إلی رسـول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذ یقول لکم قتلتم عترتی و انتهکتم حرمتی فلستم من امّتی؛ ای مردم!شما را به خدا سوگند!آیا بـه یـاد داریـد که نامه هایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟و[در نامه هایتان ]با او عـهد و پیـمان بـستید و بـا او بـیعت کردید؟سپس بـا او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید؟وای بر شـما از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیده اید! چه زشت و ناروا اندیشیدید. به کدام دیده به سوی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نظر خواهید نمود، آن گاه که در روز قیامت به شما خواهد گفت: شما عترت مرا کشتید و هتک حرمت من نمودید، پش شما از امـت من نیستید؟» [16]

سخنان امـام سجاد علیه السّلام در کوفیان تحولی شگفت ایجاد کرد و از هرسو بانگ گریه برخاست. مردم یکدیگر را سرزنش کردند. سپس حضرت بر این نکته تأکید کرد که سیرت ما باید چون سیرت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله باشد کـه نیکوترین سـیرت است. مردم کوفه که مجذوب سخنان حماسی و مخلصانه سید ساجدان شده بودند، فریاد برآوردند: ما فرمانبردار توایم و از تو نمی بریم و با هرکس که بگویی، پیکار می کنیم و با آنکه بخواهی، در آشتی به سـر مـی بریم! یزید را می کشیم و از ستمکاران بر تو بیزاریم.

امام عـلی بـن الحسین علیهما السّلام که کوفیان را خوب می شناخت، فرمود: «هیهات هیهات أیّها الغدرة المکرة حیل بینکم و بین شهوات أنفسکم أتریدون أن تأتوا إلیّ کما أتیتم إلی آبائی من قبل کلاّ و ربـّ الرّاقـصات فإنّ الجرح لمّا یـندمل قتل أبـی صلوات اللّه علیه بالأمس و أهل بیته معه و لم ینسنی ثکل رسول اللّه و ثکل أبی و بنی أبی و وجده بین لهاتی و مرارته بین حناجری و حلقی و غصصه یجری فی فراش صدری و مسألتی أن لا تکونوا لنا و لا علینا؛ هیهات!هیهات! ای فریبکاران دغـل باز، ای اسـیران شهوت و آز!می خواهید با من هم کاری کنید که با پدرانم کردید؟ نه به خدا! هنوز زخمی که زده اید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. تلخی این غمها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما می خواهم نه با ما باشید، نه بر ما» [17]

ب. سرزنش مـردم بعلبک

در مـسیر کاروان اسـرای کربلا، شلاق خنده های مردم بعلبک، جسم رنجور یتیمان و زنان داغدیده را به شدت شکنجه می داد. ساکنان بعلبک تا شش مایلی از شهر بیرون آمده و بـه روش خاص خود، به جشن و شادی پرداخته بودند. امام سجاد علیه السّلام بعد از آنکه عـمه شان امّ کـلثوم علیها السّلام مردم آن شهر را این چنین نفرین فرمودند که: «...اللّه کثرتکم و سلّط علیکم من یقتلکم؛ خدا کثرت شما را نابود کند و شخصی را بـر شـما مسلط سازد که شما را به قتل برساند»[18] در حالی که قطرات اشک بر گونه هایشان می غلطید، با قلبی سـوزان مـردم غفلت زده بـعلبک را این گونه مورد خطاب قرار دادند و فرمودند:

«و هو الزّمان فلا تفنی عجائبه من الکرام و ما تهدی مـصائبه فلیت شعری إلی کم ذا تجادبنا فنونه و ترانا لم نجادبه یسری بنا فوق أقتاب بلا وطا و سابق العـیس یحمی عنه غاربه کأنّنا مـن أسـاری الرّوم بینهم کأنّ ما قاله المختار کاذبه کفرتم برسول اللّه ویحکم فکنتم مثل من ضلّت مذاهبه؛

«آری، روزگار است و شگفتی های پایان ناپذیر و مصیبت های مداوم آن. ای کاش می دانستم کشمکش های گردون تا کی و تا کجا ما را به همراه می برد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمی تابد و ما را بر پشت شتران برهنه سیر می دهد، در حالی که سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواری های راه درامان می دارند، گویی که ما اسیران رومی هستیم که اکنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفته ایم. وای بـر شـما، ای مردمان غفلت زده!شما به پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید و چون گمراهان راه پیمودید» [19]

مواعظ و بیانات حکیمانه

او همچون پدری دلسوز و مهربان، و بسان خورشیدی فروزان، راه هدایت و رستگاری را بر مردم روشن می نمود. حضرت هرجمعه در مسجد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله مواعظ و بیانات حـکیمانه ای را ایـراد می فرمود و مردم را از گرفتار شدن در گرداب ظلمت و تباهی، بر حذر می داشت. [20] همچنین سخنان و مواعظ دیگری که آن حضرت در جمع شیعیان و پیروان خاصّ خود ایراد می کردند، از طریق یارانی چون «ابو حمزه ثمالی»نقل شده است. امام علیه السّلام با یـن شـیوه حکیمانه، ضمن موعظه و نصیحت مردم، تفکرات اصیل اسلامی را به آنان منتقل می نمود، و در فضایی مناسب، اهداف و آرمانهای والای خود را عملی می ساخت.

نمونه ای از بیانات امام علیه السّلام را به تفکر و تأمل می نشینیم:

«ای مؤمنان!شما را طاغوتیان دنیاطلب که دل به دنیا سپرده و شیفته آن شده اند و به دنبال نـعمتهای بی ارزش و لذتـهای زودگـذر آن هستند، نفریبد.. . به جانم سوگند!در ایام گذشته حـوادثی را پشـت سـر گذاشتید و از انبوه فتنه ها به سلامت گذشتید، در حالی که پیوسته از گمراهان و بدعت گذاران و تبهکاران در زمین دوری و تبری می جستید، پس اکنون نیز از خدا یاری بخواهید و به سوی فرمانبری از خدا و اطـاعت از «ولیّ خـدا»که از حاکمان کنونی شایسته تر است، برگردید.. . از معاشرت با گنهکاران و آلودگان، همکاری با ستمگران و نزدیکی و تماس با فاسقان بپرهیزید و از فتنه آنان برحذر باشید و از آنان دوری بجویید و بـدانید کـه هـرکس با اولیای خدا مخالفت ورزد و از دینی غیر از دین خدا پیروی کند و در بـرابر امر رهبری الهی خودسرانه عمل کند، در دوزخ گرفتار آتش شعله ور خواهد شد. » [21]

برخورد کریمانه

رفق و مدارا در رفتار امام زین العابدین علیه السّلام مختصّ دوستان نبود؛ بلکه رفتار ایـشان بـا دسـتگاه حاکمه عاری از خشونت بود و حتی المقدور روش ملایمت را به کار می گرفت، و ایـن شیوه بـه خاطر مستحق بودن آنان به مدارا نبود؛ بلکه حکمت و مصلحت ایجاب می کرد که در سایه چنین راهکاری خود و پیروانشان بـتوانند بـه اهداف بـلند انسانی و انجام دستورات الهی خویش نزدیک شوند و آنها را اجرایی سازند.

«مروان بن حکم»در قبال واکنشهای مـردمی و تـرس از تـبعات ناگوار آن از محضر امام علیه السّلام تقاضا کرد تا زن و فرزندش در پناه امام علیه السّلام و در خانه حضرت مـدتی را بـر سـر ببرند و از خشم مردم که بر ضدّ امویان راه افتاده بود، درامان باشند. حضرت جواب مثبت دادند تا بـه قـولی«ادب باشد در مقابل بی ادبی امویان. »[22]

حمایت مخفیانه

دمیدن روح حماسه و ایثار در کالبد مسلمانان یکی از برکات قیام عاشورا بود. خطبه های بصیرت آفرین امام سجاد عـلیه السـّلام روحـیه طاغوت ستیزی را در قالب قیام های مردمی متبلور ساخت و باعث شد مردم علیه

حکمرانان خودسر اموی دسـت بـه شورشهایی بزنند.

شاخص ترین این جنبش ها بعد از حادثه جانسوز کربلا، سه قیام معروف است که به نام های: قیام توابین، قیام مختار و قـیام مـدینه در تـاریخ مطرح است. گرچه امام سجاد علیه السّلام در ظاهر(به علت خفقان شدید و استبداد حاکم)در این قیامها نقشی نداشت و در حـالت تـقیه به سر می برد؛ اما در واقع از رهبران اینها اعلام رضایت کرده و عملا آنها را تأیید می نمود. [23]

نیایش های عارفانه

امام سـجاد عـلیه السـّلام در عصری که دشمنان، محراب را با خون اولیای خدا گلگون می ساختند و حقگویان برخاسته از محراب را مورد سخت ترین آزارها قرار می دادند، از محراب نیایش، مکتبی سـرشار از آمـوزش و پرورش پدیـد آورد و نجواهای پنهانیش را رساتر از هر فریاد به گوش غفلت زدگان و راه گم کردکان زمانش و نیز فرزندان آینده اسـلام رساند.

امام عـلی بن الحسین علیهما السّلام چنان در این میدان می کوشید که وقتی فاطمه، دختر امیر المؤمنین علیه السّلام آن تـلاش طاقت فرسا و آن عـبادت بی وقفه را در فرزند برادرش مشاهده کرد، بر سلامتی او بیمناک شد و از«جابر بن عبد اللّه» یاری خواست تـا شـاید امام سجاد علیه السّلام را از آن همه زحمت و مرارت کـه در مـسیر عـبادت به خویش روا می داشت، بازدارد. [24]

استفاده از این روش برای پاسداری از فرهنگ عاشورایی اسـلام، حکایت از بـصیرت عمیق و بینش زمان شناسانه آن حضرت دارد. دعاهای حضرت سید الساجدین علیه السّلام که در مجموعه های ارزشمندی

همچون: صحیفه سجادیه، مناجات خمسة عشر، دعای ابو حـمزه ثـمالی، نیایش های روزانه و.. . گـرد آمـده اسـت، دل هرشنونده عارف و اندیشمندی را می لرزاند و توجه بـه مـعانی بلند و باشکوه آن، تشنگان وادی کمال و معرفت را سیراب می سازد. در لابلای این عبارات وحی گونه، فلسفه قیام حسینی تـبیین مـی گردد و انسان نیایش گر ناخواسته از حالت انزوا و خمودی بـه صحنه مبارزه با طـاغوت و سـتمگران سوق داده شده، راه عزّت حقیقی به وی نـشان داده می شود.

مهم ترین نـکته ای که در نیایش های امام سجاد علیه السّلام جلب توجه می کند، اهتمام آن حضرت به صلوات بر محمد و آل اوسـت کـه بیش از تمام دعاها در صحیفه سجادیه تـکرار می شود، به گـونه ای کـه اکثر موارد، در صدر و ذیـل یـا متن دعا، بارها این دعای مـستجاب و والاقـدر بیان می شود و دیگر حاجات و نیازها در جوار آن درخواست می گردد. اهتمام حضرت به این ذکر شریف با تـوجه به عـصری که مبارزه با اهل بیت عـلیهم السـّلام و یاران آن در رأس بـرنامه های حـکومت اموی بوده است، و حتی لعـن و سبّ امام علی علیه السّلام و خاندانش همچنان ترویج می شده، شایان دقت است. همچنین نمایاندن عظمت اهل بیت علیهم السـّلام، ارزش مـحبت و توسل به آنان در آن دوران، نوعی مبارزه بـا دشـمنان و مـخالفین اهـل بـیت علیهم السّلام بـه شـمار می آید.

امام سجاد علیه السّلام با آگاهی دقیق از شرایط و زمانی که در آن می زیست، برای هدایت و ارشاد عموم اقدام کرد و در ایـن راسـتا از سـنگر پر صلابت دعا برای بیان معارف ناب اسلام و عـقاید خـود بـهره گـرفت. آری، کتیبه امام عـلیه السـّلام عرفان گشود و جانها را جرعه نوش«صحیفه سجّادیه»اش نمود.

تربیت مجاهدانه

یکی از شیوه های بصیرت آفرینی امام سجاد علیه السّلام، پرورش و تربیت انسان های مستعد و بصیر در میدان فتنه بود. شاگردانی که چشمه فیضشان، دامن طبیعت را طراوت و جامعه خشک و بی حاصل آن روز را ثمر بخشید. افرادی که هریک مشعل دار هدایت جامعه بـوده و افکار صحیح و ناب و ایده های امام علیه السّلام را در بین مردم می گستراندند. شیخ طوسی رحمه اللّه در حدود 710 نفر از یاران و شاگردان آن حضرت را فهرست کرده است که بیش تر آنان از امام سجاد علیه السّلام بهره های علمی برده و روایت نـقل کـرده اند: سعید بن جبیر، ابو حمزه ثمالی، ابان بن تغلب، بشر بن غالب اسدی، جابر بن عبد اللّه انصاری، حسن بن محمد بن حنفیه، سلیم بن قیس هلالی، ابو الاسود دوئلی، فرزدق شاعر و.. . از جمله معروف ترین شاگردان و یاران امام سجاد علیه السّلام می باشند که در بصیرت بخشی بـه جـامعه آن روز نقش مهمی ایفا نمودند.

حضرت با اقدام به خرید بردگان و سپس تعلیم و تربیت آنان در مکتب فضایل و کمالات علمی و عملی خود و آزاد کردن آنها در مناسبتهای مذهبی، به ویژه در شب عـید فـطر، تربیتی مجاهدانه را شروع نمود، تا آنجا که آمـار آزادشـدگان توسط امام سجاد علیه السّلام را تا چهار هزار برده نقل کرده اند. [25]

همچنین امام در مدینه، با تربیت طبقه موالی(عده ای از ایرانیان که به عراق آمده و در آنجا با تشیع آشنا شده بودند)می کوشید تا اسلام صحیح و سـلیم را بـه آنان منتقل نماید.

برخورد قاطعانه

یکی از شورانگیزترین بـخش های زندگی امـامان علیهم السّلام، برخورد با پشتوانه های فکری فتنه می باشد. آنها که فکر و ذهن مردم را به سود قدرت های جور جهت می دادند و زمینه فکری و ذهنی را برای پذیـرش حکومت آنـان فراهم می کردند. نمونه این گونه برخورد در زندگانی سیاسی امام چهارم علیه السّلام، برخورد شدید آن حضرت با«محمد بن مسلم زهری» [26]محدّث درباری است.

امام سجاد علیه السّلام با توجه به سوابق سیاه زهری، نامه تند و کوبنده و در عین حال خیرخواهانه و بصیرت آفرینی بـه وی نـوشت که بخشی از تـرجمه آن را به تدبر می نشینیم:

«خدا ما و تو را از فتنه ها نگاه دارد و تو را از آتش دوزخ حفظ کند. تو در حالتی قرار گرفته ای که هرکس این حالت تو را بـشناسد، شایسته است به حال تو ترحم کند. نعمتهای گوناگون خدا بر تو سنگینی کرده است. خداوند بـدن تـو را سـالم و عمرت را طولانی کرده و حامل علوم قرآن، فقیه، آشنا به احکام دین و عارف به سنت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله قرار داده، پس حـجت او بـر تو تمام گشته است.... خداوند در برابر این نعمتها شکر آنها را بر تو واجب کرده و تو را بـه ایـن وسـیله آزمایش کرده است.. . ببین فردا که در پیشگاه خدا ایستادی و خداوند از تو پرسید که نعمتهای او را چگونه شـکر کردی و در برابر حجت های او چگونه به وظایف خود عمل نمودی، وضع تو چگونه خواهد بود؟ گمان نکن که خداوند عذر تو را خواهد پذیرفت و از تقصیرت در خواهد گذشت، هرگز! خداوند در کتاب خود از علما پیمان گرفته است که حقایق را برای مردم بیان کنند، آنجا که فرموده است:

«لتبیّننّه للنـّاس و لا تکتمونه؛ کتاب آسـمانی را برای مردم بیان کنید و کتمان نکنید».

بدان! کم ترین چیزی که کتمان کردی و سبک ترین چیزی که بر دوش گرفتی، این است که وحشت ستمگر را به آرامش تبدیل کردی؛ چون به او نزدیک شدی و هربار تو را دعوت کرد، اجابت نمودی و راه گـمراهی را بـرای او هموار ساختی. چقدر می ترسم که بر اثر گناهانت، فردا جایگاهت با خیانتکاران یکی باشد و به خاطر آنچه به ازای همکاری با ستمگران به چنگ آورده ای، بازخواست شوی. چیزهایی را که حقّ تو نبود، وقتی به تو دادند، گرفتی و به شخصی نـزدیک شـدی کـه هیچ حقی را به کسی بازنگردانده اسـت و هـنگامی کـه او تو را به خود نزدیک کرد، هیچ باطلی را برطرف نکرد و کسی را که دشمن خدا است، به دوستی برگزیدی. آیا چنین نبود وقتی او تو را دعوت کرد و مقرّب خـود ساخت، مگر نـمی بینی کـه تو را دعوت به همکاری با خود می کنند و استوانه آسیاب سـتمگری خـویش قرار می دهند و تو را پلی قرار داده اند که از روی آن به سوی کارهای خلافشان عبور می کنند و نردبانی ساخته اند که از آن به بام گمراهی و ضـلالتشان بالا می روند؟

... آنچه بـه تـو داده اند، در مقابل آنچه که از تو گرفته اند، چقدر ناچیز و کم ارزش است! اینک ببین چـقدر اندک است آنچه از دنیا برای تو آباد کرده اند و چقدر زیاد است آنچه از آخرتت خراب کرده اند! بنگر چه می کنی و مراقب خویشتن باش و بـدان کـه دیـگری مواظب تو نخواهد بود. نفس خود را همچون یک شخص مسئول، مورد محاسبه قرار بده.. . گمان نـکن کـه من می خواستم تو را سرزنش و نکوهش کنم، نه، خواستم خداوند اشتباهات گذشته تو را جبران کند و دین از دست رفته ات را به تـو بـازگرداند و در ایـن کار، سخن خدا را یاد کردم که فرمود: «و ذکّر فإنّ الذّکری تنفع المؤمنین؛ «تذکر بده؛ زیرا تذکر بـرای مـؤمنان سودمند است».[27]

... وقتی دنـیا در مثل تو با این سنّ زیاد و علم فراوان و نزدیکی اجل اثر بگذارد و علاقمند به آن باشی، چطور می تواند کـسی کـه جـوان است و اطلاعی ندارد و بینش مختصری دارد و دارای خرد نیست، سالم بماند؟

«إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون».[28]

... دقت کن که چگونه سـپاسگزار مربی و مـنعم خود هستی که از کوچکی تا بزرگی تو را مشمول نعمت خود قرار داده و چگونه بزرگ می داری کـسی را کـه بـه وسیله دین خود تو را بین مردم شخصیت داده؟ این است سپاسگزاری تو در مقابل مأموریتی که داری؟!بیم آن دارم کـه چون آنها باشی که در این آیه می فرماید:

أضاعوا الصّلاة و اتّبعوا الشّهوات فسوف یلقون غیّا؛ آن گاه، پس از آنان جانشینانی به جـای مـاندند که نـماز را تباه ساخته و از هوسها پیروی کردند، و به زودی[سزای] گمراهی[خود]را خواهند دید»[29]

تو را مأمور به انجام دستورات قرآن نموده و عـلم خـود را به تو سپرده؛ ولی آن را ضایع کرده ای. خدا را سپاسگزارم که مرا از گرفتاری های تو سالم نگه داشـته است. و السلام. »

پی نوشت ها:

 

[1] شیخ صدوق، علل الشرایع، انتشارات مکتبة الداوری، ج 1، ص 332.

[2] امام صادق علیه السّلام فرمودند:«ارتدّ النّاس بـعد الحسین عـلیه السـّلام إلاّ ثلاثة:أبو خالد الکابلیّ، یحیی بن امّ الطّویل و جبیر بن مطعم؛ پس از شهادت امام حسین علیه السّلام مردم از اطـراف خـاندان پیـامبر صلّی اللّه علیه و اله پراکنده شدند، جز سه نفر: ابو خالد کابلی، یحیی بن ام الطویل و جبیر بن مطعم. »(بحارالانوار، علامه مـجلسی، مؤسسة الوفـا، بیروت، 4041 ق، ج 64، ص 441.

امام سجاد علیه السّلام فرمودند:«در مکه و مدینه بیست مرد وجود ندارند که ما را دوسـت داشـته بـاشند؟» همان، ص 341.

[3] سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، به نقل از: تایخ تمدن اسـلام، ترجمه عـلی جواهرکلام، امیر کبیر، تهران، ج 4، ص 100.

[4] همان، به نقل از: الکامل فی التـاریخ، ابن اثـیر، دار صـادر، بیروت، 9931 ق، ج 4، ص 250.

[5] همان، به نقل از: مروج الذهب و معادن الجواهر، مسعودی، دار الاندلس، بیروت، ج 3، ص 19.

[6] همان، به نقل از: الکامل فـی التـاریخ، ابن اثـیر، ج 4، ص 953.

[7] همان، ص 573.

[8] همان، به نـقل از: مـروج الذهب و معادن الجواهر، مسعودی، دار الانـدلس، بیروت، ج 3، ص 661 و 761.

[9] مجلسی، بحارالانوار، ج 54، ص 651

[10] همان، ص 831.

[11] همان

[12] همان، ص 931.

[13] همان، ص 410.

[14] طوسی، أمالی، ص 745.

[15] سید بن طاووس، لهوف، ص 830.

[16] مجلسی، بحارالانوار، ج 54، ص 211؛ اعیان الشیعه، سید حسین بروجردی، ج 1، ص 316؛ حیاة الامام زین العابدین، ص 761-861؛ نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ص 712؛ اللهوف، سید بن طاووس، ص 751-951؛ مقتل ابی مخنف، ص 99.

[17] همان.

[18] مجلسی، بحارالانوار، ج 54، ص 621.

[19] همان، ص 721.

[20] تحف العقول، حسین بن علی بن شـعبه، نشر جامعه مـدرسین، قم، 4041 ق، چاپ دوم، ص 252.

[21] همان، ص 252.

[22] تاریخ خلفا، ج 2، ص 816.

[23] مجلسی، بحارالانوار، ج 54، ص 530.

[24] همان، ج 64، ص 60.

[25] کشف الغمة فی معرفة الائمة، علی بن عیسی، ملقب به بها الدین اربلی(م 396 ق)، ج 2، ص 77.

[26] زهری یکی از تابعان و فـقیهان عصر امام سجاد علیه السـّلام و از مـحدّثان بزرگ مدینه بود؛ اما خلفای بنی امیه به منظور بهره برداری از شهرت او در جهت مشروعیت بخشیدن به حکومت خویش، او را به دیار خویش جذب کردند و او به منظور برخورداری از ثروت و رفاه دربار بنی امیه، از همنشینان عبد الملک بن مـروان و بعد از او از مقربان دربار فرزندان وی گردید. هشام بن عبد الملک او را معلم فرزندان خود قرار داد و او تا آخر عمر این سمت را به عهده داشت. او که کاملا به دربار بنی امیه وابسته شده بود، احادیثی به نفع آنها جعل یـا تـحریف می کرد. (ر. ک: سفینة البحار، حاج شیخ عباس قمی، ج 1، ص 375، «ماده زهر»).

[27] ذاریات، 55

[28] بقره، 156.

[29] مریم، 95.